دل نوشته های مترجمی جوان


دل نوشته های مترجمی جوان

سلام..میگن هرچی ازدل برآید.بردل هم می نشیند.پس.........


گذشته.حال .وآینده ی من

امشب خیال نوشتن انتقادوطعنه زدن به کسی را ندارم تنهاوتنها میخواهم با خودم.گذشته ام.زمان حالم.وآینده ی نامعلومم دردودل کنم...اول ازگذشته مینویسم.

آری گذشته..گذشته ی من تمام دارایی من درزمان حال است گذشته من آنچنان درخشان نبودکه باافتخارتک تک وقایع واتفاقات آن رابنویسم.ازاین نظرمیگویم درخشان نبودکه درسرزمینی که گذشته من درآن جوانه زددرخشندگی به مانند"حقیقت"عصرحاضرکمیاب یابهتراست بگویم نایاب بود.گذشته من وگذشته هرانسانی میتواندمسیرحال وآینده اش رامشخص کند.اماگذشته من خودش مرد آینده رانیامده نابودکردومرادرزمان حال سرگردان گذاشت...گذشته من رگه لایه ای امیدبرای زمان حالم نگذاشت تاباآن فکری به حال آینده ی نامعلومم بکنم.

امازمان حال...

زمان حالی که الان درحال نوشتن این دل نوشته هاهستم همین لحظات گرانبهاهستند.آنقدراین زمان رادوست دارم که فکرکنم اگرتمامی بشریت هم علیه این عشق ودوست داشتن به پاخیزندشکست سنگینی میخورندچون این لحظات زمان حال هستندکه تکلیف همه چیزرامشخص میکنند.گذشته رفته راآینده ی نامعلوم وتمامی روابط وارتباطات انسانی که روزی نویسندگان بزرگ جهان دست به قلم میشوندوخاطرات به یادماندنی این روزهارابرصفحه ی کاغذبی کینه حک میکنندوبرای تمامی قرون آینده دراختیاربشریت قرارخواهندداد.آری زمان حال راباتمام دنیاوداشته های مادی اش عوض نمیکنم.

واماآینده....

باتمام وجودمیگویم که 22سال حتی یک دفعه به آینده فکرنکردم درتمامی این سالهابااین فکرروزرابه شب می بردم که برای چیزی که آمدن آن درهاله ای ازابهام است اندیشیدن برای چی؟؟؟؟؟؟؟

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: jafar | تاريخ: یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |